شکنجه وکشتن اسیر توسط محمد وگرفتن زنش

محمد که فرستاده خدای تمام کهکشانها و داننده تمام رازها و...میباشد برای دانستن جای گنج ، مردی بنام کنان ابن ربیع را شکنجه میکند تا جای گنج را بداند (حتی خدای داننده نهان هم، از جای این گنج خبر نداشت تا محمد را آگاه کند) وکنان بن الربیع زیر شکنجه بیهوش میشود و فرستاده خدای مهربان او را به محمد بن مسلمه واگذار میکند که سرش را از تنش جدا سازد وسپس فرستاده خدای مهربان با زنش که صفیه نام داشت ازدواج میکند

کنان بن الربیع شوهر سابق صیغه هفدهمین زن محمد پیامبر اسلام بوده است . وی در ماجرای جنگ خبیر به اسارت مسلمانان درآمد و بعد از شکنجه شدن توسط مسلمانان کشته شد. انگیزه شکنجه کردن او سخن کشیدن از او بوده است زیرا او گنجهایی را از دیدمسلمانان پنهان کرده بود.
منبع:
.
سیرت الرسول ابن هشام فارسی جلد دوم صفحه 830..
.
سیرت ابن هشام انگلیسی صفحه 515،
.
"کنان بن الربیع که شوهر صفیه بود اسیر کردند و اورا پیش پیغمبر علیه السلام آوردند و گنجهای قوم بنی النضیر بدست وی بود که ایشان به ودیعت پیش وی نهاده بودند، و سید، علیه السلام، از وی میپرسید تا نشان آن گنجها بدهد و بگوید که کجا مدفونست، و وی انکار مینمود و هرچند که سید، علیه السلام، با وی می گفت، او پاسخ میداد: من خبر از آن ندارم، و هرچند که سید، علیه السلام، با وی میگفت تا اقرار کند و نشان بدهد، البته اقرار نمیکرد، پس یکی هم از یهود خیبر پیش سید علیه اسلام، آمد و خبر آن گنجها از وی بپرسید، وی گفت: من نمیدانم، لیکن کنانه بن الربیع هروقتی یا هر روزی میدیدم که برفتی و گرد آن خرابه بر آمدی و چیزی از آن جایگاه طلب کردی، اکنون گمان چنان می برم که گنجها هم آنجا مدفون است. پس سید علیه السلام دیگر بار کنانه بن الربیع پیش خود فراخواند و اورا گفت: اگر نشانه این گنجها که تو انکار میکنی پیش تو بیابم، ترا بکشم؟ گفت: بلی. بعد از آن سید، علیه السلام، بفرمود تا آن خرابه که یهودی نشان داده بود بکندند و بجستند و گنجها بعضی در آن خرابه بیافتند. پس سید، علیه السلام دیگر بار کنانه بن الربیع پیش خود خواند و اورا گفت اکنون بگوی تا بقیت این گنجها کجا پنهان کرده ای؟ و کنانه هم ابا کرد، و انکار نمود. پس سید، علیه السلام، زبیر بن العوام را بفرمود تا اورا عذاب می‌کند تا آنوقت که اقرار بکند. و زبیر اورا عقوبت می‌کرد و هیچ اقراری نمیکرد. زبیر آتشی با چخماغ روشن کرد و پولادی را داغ کرد و روی سینه اش گذاشت، تا اینکه او تقریباً مرد . پس سید علیه السلام، اورا به محمد (بن) مسلمه داد تا وی را بعوض برادر خود محمود بن مسلمه بازکشد. پس محمد برخاست و وی را در حال گردن بزد.
........................................

caricature for april

no like that ?! please